داستان آفرينش آدم(ع) با گفتگوى ميان خدا و فرشتگان آغاز مىشود. خداى سبحان فرشتگان را آگاه مىسازد كه وى در زمين جانشينى قرار خواهد داد كه آدم و فرزندان اويند و آنان را در زمين توانمند ساخته و صاحب قدرت قرار مىدهد، ولى فرشتگان از اين خبر شگفت زده شدند [و با خود گفتند:] كسى كه جانشين خدا در زمين او خواهد شد، هرگز نمىتواند عالمى برپا سازد كه از نظر پاكى و رحمت برابر با ملكوت آسمان باشد، چه اينكه خداوند پيش از آدم انسانهايى را آفريده بود و آنان در زمين به فساد و تباهى پرداختند. فرشتگان به خداى خود چنين عرضه داشتند: آيا در زمين انسانى را قرار مىدهى كه با گناه و معصيت در آن، فساد كند و به خونريزى بپردازد، در حالى كه ما آن گونه كه در شأن توست تو را منزّه دانسته و به شكرانهات تو را مدح و ستايش مىكنيم! فرشتگان بدين جهت اين سخن را به خداى خويش عرض كردند كه خويشتن را برتر از آفريدهاى مىدانستند كه قرار بود جانشين قرار گيرد و خود را به جانشينى در زمين سزاوارتر از او مىپنداشتند، اما خداى متعال با اسرار غيبى كه بر آنان پوشيده بود و حكمتى كه خاص آفرينش آدم(ع) بود، بدانان پاسخ داد كه، خداى س
بحان چيزى را مىداند كه آنان از آن آگاهى ندارند:
«وَإِذ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّى جاعِلٌ فِى الأَرضِ خَلِيفَةً قالُوا أتَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَيَسْفِكُ الدِّماءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّى أعْلَمُ ما لاتَعْلَمُونَ».(2)
پس از آن كه خداوند، حضرت آدم(ع) را آفريد نام اشياء و حقايق و خواص آنها را بدو آموخت تا در زمين توان يافته و به نحوى بايسته از آنها بهرهمند گردد.
از طرفى خداى سبحان اراده فرموده كه عيناً به فرشتگان بنماياند اين آفريده جديدى كه به ديده حقارت بدان مىنگريستند، داراى دانش و شناختى برتر ازآنان است و به همين دليل از آنان خواست كه اگر به گمان خود راست مىگويند و به جانشينى در زمين از آدم سزاوارترند نام اشياء و خاصيّت آنها را برايش بازگو كنند. ولى فرشتگان از پاسخ درمانده و با عذر و پوزش، خداى خويش را مخاطب قرار دادند: «خدايا ما تو را آن گونه كه سزاوارى منزّه مىدانيم و بر اراده تو معترض نيستيم، چرا كه ما از علم و دانش جز آنچه به ما بخشيدهاى بهرهاى نداريم و تو از هر چيز آگاهى و كارهايت براساس حكمت است.»
خداى متعال از آدم(ع) مىخواهد كه آموزگارِ فرشتگان باشد و بدو مىفرمايد: «اىآدم، فرشتگان را به آنچه از آنان پرسيدم آگاه ساز.» آدم(ع) پاسخ مىدهد و [بدينگونه] برترى خويش را بر آنان به منصّه ظهور مىرساند، اينجاست كه خداوند فرشتگان را مورد خطاب قرار مىدهد: «آيا به شما نگفتم من به آنچه در آسمانها و زمين بوده و ديگران به آن واقف نيستند و آنچه را بر زبان مىآوريد و در درون خويش نهان مىسازيد، آگاهى دارم.»
وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ(3) كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلى المَلائِكَةِ فَقالَ أَنبِئُونِى بِأَسْماءِ هؤلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ* قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أنتَ العَلِيمُ الحَكِيمُ* قالَ ياآدَمُ أَنبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّى أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمواتِ وَالأَرضِ وَأَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَما كُنتُمْ تَكْتُمُونَ؛(4)
و همه نامها را به آدم آموخت و سپس آنها را به فرشتگان عرضه كرده و فرمود: اگر راست مىگوييد نامهاى اينان را به من بگوييد، عرض كردند: خدايا تو منزّهى، ما از دانش، جز آنچه كه به ما آموختهاى بىبهرهايم، بهراستى تو داناى حكيم هستى فرمود: اىآدم [اكنون] آنها را بر نامهاى خودشان آگاه ساز. وقتى آنها را برنامهايشان آگاه ساخت، فرمود: آيا به شما [فرشتگان] نگفتم من به غيب آسمانها و زمين و آنچه آشكارا مىگوييد و آنچه را نهان مىداريد، آگاهم».
قرآن، ما را از مادهاى كه خداوند آدم(ع) را از آن آفريد آگاه مىسازد.
إِذ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّى خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ؛(5) و آنگاه كه خدايت به فرشتگان فرمود: من انسانى را از گِل خواهم آفريد.
وَلَقَدْ خَلَقْنا الإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ(6) مِنْ حَمَاً مَسْنُونٍ؛(7) به تحقيق ما انسان را از گل خشكيده و ته نشين شده آفريديم.
خَلَقَ الإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخّارِ؛ انسان را از گل خشكيدهاى، چون سفال آفريد.
خداوند آدم(ع) را از گِل سياه به شكل انسان آراست، تا به گونهاى خشك شد كه اگر در آن دميده مىشد از آن نوعى صدا به گوش مىرسيد و آن را دگرگونى و تغيير و تبديل داد و سپس از روح خويش در آن دميد، و انسانى گشت داراى گوشت و خون و عصب كه با اراده حركت مىكرد و مىانديشيد.
پس از آن خداوند به فرشتگان دستور داد تا از آدم(ع) تجليل به عمل آورند و بر او سجده احترام نمايند، نه سجده عبادت، چه اينكه خداوند كسى را به پرستش غير خود دستور نمىدهد.
وَإِذ قالَ رَبُّكَ لِلْملائِكَةِ إِنِّى خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَأٍ مَسْنُونٍ* فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِى فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ؛(8)
و آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: من از گلِ خشكيده و ته نشين شده انسانى را آفريدم و آنگاه او را آراستم و از روح خود در آن دميدم بر او سجده نماييد.
خداوند در اين آيه شريفه نسبت به حضرت آدم(ع) سه گونه تجليل فرموده است:
نخست: او را به دست [قدرت] خويش آفريد؛
دوّم: از روح خود در آن دميد؛
سوم: فرشتگان را به سجده بر او دستور داد.
همه فرشتگان - براى امتثال امر خداوند -بر آدم(ع) سجده كردند، مگر شيطان كه از سرِ عناد و تكبّر، از سجده كردن سرباز زد. خداوند سببِ سجده نكردن او را مىدانست. با اين همه، علت را از او جويا شد. ابليس برترى خود را بر آدم و اين كه وى از آتش و آدم از گل آفريده شده است عنوان كرد. به نظر ابليس، آتش برتر از گِل بود و بدينسان فوقالعاده تكبّر ورزيد. در اين هنگام خداى سبحان او را ازبهشت راند و به دليل تكبرش، وى را پيوسته تا روز قيامت مورد لعنت خويش قرار داد:
فَسَجَدَ(9) الملائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ* إِلّا إِبْلِيسَ أَبى أَنْ يَكُونَ مَعَ السّاجِدِينَ* قالَ يا إِبْلِيسُ(10) ما لَكَ أَلّا تَكُونَ مَعَ السّاجِدِينَ * قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ(11) صَلْصالٍ مِنْ حَمَأٍ مَسْنُونٍ* قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ* وَإِنَّ عَلَيْكَ اللعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ؛(12)
همه فرشتگان جز شيطان سجده كردند، او تكبر ورزيد و در زمره كافران در آمد. خداوند فرمود: اى ابليس، چه چيز باعث شد بر چيزى كه به دست [قدرت] خود آفريدم سجده نكنى، تكبّر ورزيدى يا خودت را برتر دانستى، عرض كرد: من از او بهترم؛ چه اين كه مرا از آتش و او را از گِل آفريدى. خداوند فرمود: پس از بهشت بيرون رو؛ زيرا تو رانده شدهاى و تا قيامت مورد لعن و نفرين من خواهى بود.
1- قابل يادآورى است كه قرآن آن گونه كه ساير پيامبران را نبى خوانده، حضرت آدم(ع) را پيامبر (نبى) ياد نكرده است، ولى يادآور شده كه خداوند او را بدون واسطه، امر و نهى كرده و حلال و حرامش را براى او بيان داشته است كه همين، معناى نبوت است. به همين دليل ما سرگذشت آدم(ع) را آن گونه كه در قرآن آمده و ضمن بيان سرگذشت انبيا از خلال تاريخ بشر، ارائه خواهيم داد.
2- بقره، (2) آيه 30.
3- «وعلّم آدم الاسماءكلها»؛ يعنى صاحبان اسمها، به اين معنا كه خداوند در وجود حضرت آدم(ع) آگاهى بر اشياء را بدون حد و مرز و مشخص كردن، به وديعه نهاد. خداى سبحان به جهت استعداد انسان، در وجود او دانشى بديهى به حقيقت اشياء و سنتهاى الهى حاكم بر آنها و قوانين سود و زيانشان آفريد و واقعيت نيز مؤيد اين معناست. بشر اين استعداد خدادادى را در طول روزگاران از پدرشان به ارث بردهاند، و پيوسته بهوسيله آن از رازهاى زمين و قوانين طبيعت آن كه سبب تحكيم استيلاى آنان بر زمين گشت، پرده برداشتهاند و گفته خداى سبحان كه فرمود: «إنى جاعل فى الأرض خليفة» محقق گشت. و گفته شده: خداوند در وجود آدم(ع) علم و دانشى به دانستن نام موجوداتِ آسمان و زمين و حيوان و گياه وكوه و دريا و ديگر چيزهايى كه مردم با آنها سر و كار داشته و براى گذران زندگى نيازبه شناخت آنها دارند، آفريد، بهويژه كسى كه مىخواهد جانشين خدا در زمين باشد.
4- بقره (2) آيات 31 - 33.
5- گل آميخته به آب.
6- از ماده صلصله، يعنى صداست و آن گلِ خشك آتش نديده [و اندام تو خالى] بوده كه اگر در آن دميده مىشد از آن نوعى صدا به گوش مىرسيد.
7- گِلى است متغيّر و سياه از كنارههاى جويبار.
8- حجر (15) آيات 28 - 29.
9- سجود از نظر ريشهاى، كُرنش همراه با تواضع و فروتنى به نحو خم شدن و يا غير آن است و در شرع، به معناى گذاشتن پيشانى بر زمين به قصد عبادت به كار رفته و در اين جا مقصود از آن، سجده احترام است.
10- ابليس اسم عَلَم غير عربى است. ابوعبيده مىگويد: «اين اسم عربى بوده و از إبلاس گرفته شده و به معناى دورى از خير و نااميدى از رحمت خداوند است.»
11- پيرامون اين كه آتش از گِل برتر است، مىتوان گفت كه آتش، نورانى و از عالم بالا و لطيف و در كنار طبيعت جرمهاى آسمانى است و گِل، مادهاى تيره و از عالم پايين است، و نيز آتش داراى تأثير و عمل (سوزاندن) بوده وزمين قابليتى جز پذيرش تأثير و منفعل شدن ندارد.
12- حجر (15) آيات 30 - 35 .